loading...

Symphony of my Life

...And so the adventure begins

بازدید : 337
جمعه 4 ارديبهشت 1399 زمان : 2:45

هفته‌هاست که دیگر مثل سابق وقتی دست به قلم می‌شوم کلمات مانند آبشار راه خودشان را بر روی صفحه پیدا نمی‌کنند. هفته‌هاست که در فصل ششم مانده ام و با اینکه می‌دانم قرار است چه شود اما نمی‌دانم چطور بنویسم و «چطور نوشتن» هیچ وقت برایم سخت نبوده. حالا دیگر کلمات را احساس نمی‌کنم. حالا دیگر فقط کلماتند نه چیزی بیشتر. فقط کلمات و کلمات. خسته کننده اند. حالا فقط کتاب می‌خوانم و از نوشتن فراری ام. این قضیه هم است که چیزی برای نوشتن وجود ندارد، اما من از همان «چیزی که وجود ندارد» می‌نوشتم و حالا نمی‌نویسم و ساعت‌ها فصل ششم جلویم باز می‌ماند و من شاید فقط نیم ساعت اول را به چگونه نوشتن فکر می‌کنم. بقیه‌ی آن ساعت‌ها افکارم پرواز می‌کنند میان کتاب‌ها و آنقدر مشتاق خواندن بقیه‌ی کتاب‌هایم می‌شوم که فصل ششم را همان طور آنجا رها می‌کنم.

مرد طبقه ی سوم ساختمان روبه روییمان
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 11
  • بازدید کننده امروز : 10
  • باردید دیروز : 14
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 188
  • بازدید ماه : 50
  • بازدید سال : 3056
  • بازدید کلی : 30772
  • کدهای اختصاصی