میخوام برم جایی که کسی نشناسه منو. میخوام برم جایی که اولین چیزی که ازم میپرسن اسمم باشه. میخوام برم جایی که پر از آدمای تازه باشه و من بعد از آشنا شدن باهاشون ذوق زده شم و شبا به این فکر کنم که یه روزی شاید بتونیم بهترینها برای همدیگه باشیم. من میخوام برم جایی که آدمایی که میشناسمشون اونجا نیستن و من دیگه لازم نیست کل شب بی خوابی بکشم و بهشون فکر کنم و فکر کنم و آخرش به این نتیجه برسم که جایی که هستم رو دوست ندارم. من میخوام برم جایی که اولین چیزی که ازم میپرسن اسمم باشه و من خوشحال باشم از اینکه این شانسو دارم دوباره، تا دورمو پر از آدمایی کنم که ممکنه چند ماه دیگه یا چند سال دیگه، بشیم بهترین همدم برای همدیگه.
من میخوام فرار کنم از اینجا. برم جایی که همه غریبه باشن. برم جایی که با هیچ جاش خاطره ندارم. میخوام برم پیش کسایی که نمیشناسمشون و بغلشون کنم. من میخوام برم جایی که هیچکس منو نمیشناسه. نمیدونن ترسام چیان، نمیدونن چه حرفهایی برای گفتن دارم، نمیدونن چطوری واکنش نشون میدم در برابر حرفاشون، نمیدونن چند سالمه، نمیدونن علایقم چیه، نمیدونن گربه دارم. میخوام برم پیش کسایی که منو نمیشناسن و به خودم یه شانس دوباره بدم. میخوام دوستشون داشته باشم صادقانه و نمیدونم چطوری، اما از همین حالا میدونم که ناامیدم نمیکنن. آدمایی که منو نمیشناسن خیلی فوق العادن. میدونم. اینو مطمئنم.
میخوام برم پیششون و خاطرات الانمو فراموش کنم. میخوام برم جایی که هیچکس ندونه من کیم و خانوادم کین و تا همین یه روز پیش چه غلطی میکردم تو این دنیای کوفتی. اینطوری شادترم. مطمئنم. اینطوری شبا میتونم بخوابم. اینطوری دیگه دستم نمیپره یهویی. اینطوری همه چی قشنگترعه. اگه فقط برم جایی که کسیو نشناسم و کسی منو نشناسه...